مهرناز جونمهرناز جون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

مهرناز زندگی مامان وبابا

افطاری خونه کیان کیارش

عزیز دلم دیشب خونه پسرعمه ی مامان یا به قول شما کیان کیارش(پسرای دوقلوشون) دعوت بودیم قبل از رفتن مثل همیشه کلی بدو بدو کردی  وبا مشقت فراوان حاضرت کردم     بعدم که مثل همیشه ترافیک بود و10 دقیقه بعد اذون رسیدیم اوایل مثل همیشه خجالت می کشیدی و اروم سرجات نشسته بودی کم کم یخت باز شدو شروع کردی به بازی وشیرین زبونی   بعد افطاری مثل همیشه ازم خواستی بریم اتاق بازی .یه چند روزیه یاد گرفتی واسه هر کاری اجازه می گیری این قدر با ناز میگی اجازه میدی مامانیییییییی که دلم میخواد قورتت بدم  مگه دلم میاد اجازه ندم   حالا من وخاله نسرینو کشیدی تو اتاق شروع کردی به تجسس...
11 مرداد 1392

23 ماهگی

            عزیز دلم 23 ماهگیت مبارک            نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم! نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند! قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرورکردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند! و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام ...
5 مرداد 1392

روزانه

سلااااام عزیز دلم - شیرین زبونم     خیلی وقته نیومدم از شیرین زبونی ها وشیطنت هات بنویسم ببخشید گرفتار بودم هم ماه رمضونه  هم داشتم از پوشک میگرفتمت خلاصه شرمنده تا جاییکه یادم بیاد برات میگم. ادامه مطلب رو از دست ندین      تا حدودی در پروژه از پوشک گرفتنت موفق شدم هر وقت جیش داری میگی اما تنها  نگرانیم اینه که یا رو صندلیت جیش می کنی یا ایستاده درحال اب بازی اصلا بهیچ وجه نمیشینی مگر چی بشه اخه دخترم بیرون یا خونه کسی بریم اگه صندلی نداشتن اونوقت میخوای چیکار کنی حالا تا اینجاشم خیلی خوشحالم مرسی نفسم که همکاری می کنی .یه چیز جالبم اینه که قول د...
1 مرداد 1392